رایانه همراهم روی پام دارم باهاش کار می کنم .بابام اومده تو اتاقم می گه:رایانه همرات روشنه؟
میگم:پس نه پس!روی زمین داشت گریه میکرد گذاشتم روی پام آروم بگیره
بعد به پدرم میگم باهاش کارداری؟میگه پس نه پس!صدای گریش می اومد،اومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن.
یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم
توی فروشگاه خورده به یکی از قفسهها، قفسه با هرچی که توش بوده ریخته رو زمین
هول کرده میگه: وای ... حالا باید جمع کنیم همه اینا رو؟
پَ نه پَ صب کن متصدیان فروشگاه میان Ctrl + Z میزنن، همه چی خودش به حالت اولیه برمیگرده!
رفتم طلا فروشي ميگم آقا حلقه داريد ميگه حلقه ازدواج ميگم پـَـــ نــه پـَـــ يه حلقه ميخوام آتيشش بزنم از وسطش بپرم
آخرين نفر تو صف نون وايسادم ... پسره اومده ميگه نفر آخري؟ پـَـــ نــه پـَـــ نفر اولم چون اوسکلم اينجا وايسادم!!!!
زير کتري رو روشن کردم قوري رو گذاشتم روش ، مامانم ميگه ميخواي چايي بخوري ؟ گفتم پَ نَ پَ غولش فحش داده ميخوام بخار پزش کنم !
طوطی گرفتم فامیلمون اومده میگه اااااااااااااااااااااااا طوطیه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یا کریمه یه کم با فتوشاپ تغییرش دادم!